معنی اجازه ورود دادن

حل جدول

فارسی به عربی

اجازه ورود

مدخل


اجازه دادن

اسمح له، خول، دع، رخصه


اجازه ء ورود

دخول


اجازه رفتن دادن

اجازه

فارسی به آلمانی

اجازه ورود

Einfahrt (f), Eingang (m), Einlaß (m), Eintritt (m), Entzücken


اجازه دادن

Einsetzen, Gestatten [verb], Lassen, Vermieten, Zulassen, Erlauben, Erlaubnis (m), Ermöglichen, Gestatten, Lassen, Zulassen


اجازه ء ورود

Eintritt [noun]

فرهنگ فارسی هوشیار

اجازه دادن

(مصدر) دستوری دادن رخصت دادن روا دانستن.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اجازه دادن

هشتن، باردادن، پروانه دادن، گذاشتن

فارسی به ایتالیایی

اجازه دادن

consentire

acconsentire

permettere

معادل ابجد

اجازه ورود دادن

292

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری